۱۳۹۳-۱۲-۰۲

شاهکاری درباره‌ی شاهکارهای تلویزیونی


دانلود کتاب «و تواصو»
 (بررسی تقریبا طنزآلود بیش از پنجاه سریال امریکایی)

شروع کتاب:
به زعم حقیر بهترین سریاﻝهای کنونی، به مرﺍتب بهتر اﺯ بهترین فیلمهای کنونیﺍند.
سال‌هاست که سینما به پختگی رسیدﻩ. سال‌هاست که فیلم های دﺭجه یک ساخته می شوﺩ. و ساﻝ‌هاست که کسانی به دلایل مختلف پایاﻥ سینما رﺍ اعلاﻡ می کنند ﻭ خیلی‌ها هم می پذیرند که ﺩیگر فیلمی شاهکاﺭ و بدیع ساخته نمی‌شوﺩ. دﺭ مقابل، سال‌های زیادی نمی گذرﺩ از ﺯمانی که سریال‌ها صرفا مختص اﻭقاﺕ فراغت مرﺩاﻥ بی کاﺭ ﻭ زناﻥ خانه‌دﺍﺭ بودند. نگارنده ﺍلبته ﺍعتقاﺩ دﺍرد سینما هنوﺯ هم به عنواﻥ هنر/صنعتی فوﻕ‌ﺍلعادﻩ به حیاﺕ تاثیر گذارﺵ اﺩامه می ﺩهد. هر چند بهترین سریال‌های کنونی، به مرﺍتب بهتر اﺯ بهترین فیلم‌های کنونی‌ﺍند.

۱۳۹۳-۱۰-۲۲

درباره‌ی تقریبا همه چیز

کتاب «و تواصو» را از اینجا دانلود کنید

فهرست «و تواصو» علاوه بر عناوینِ «پیرامون اهمیت سریال»، «درباره‌ی تالیف این مجموعه»، «در توضیح تنظیم این مستطاب»، «چند سریالی که درست ندیده‌ام اما درباره‌شان خوب شنیده‌ام»، «چند سریالی که به زور دیده‌ام اما به کور نمی‌دهم» و «زرِ نهایی»، شامل نام پنجاه سریال امریکایی (و انگلیسی) ست.

کتاب اما تنها از سریال‌ها حرف نمی‌زند. کتاب درباره‌ی انسان ایرانی‌ست بیشتر. درباره‌ی مسائل انسان ایرانی. که البته تفاوت زیادی با مسائل دیگر انسان‌ها ندارد.

۱۳۹۳-۱۰-۰۸

آن دراز

آن دراز را از اینجا دانلود کنید
یا اگر عضو سایت کتابناک هستید از اینجا



بخش‌هایی از داستان کوتاه‌تری در آن دراز:

نمی دونم چند تا پسر تو دنیا وجود داشتن که واسه حفظ رابطه با دختری تلاش کنن که از کون دادنش به مردای قبل از اون به نیکی یاد می کنه. نمی دونم، ولی می دونم که همیشه فاکر موفق تر از عاشق ه. حداقل تو اون دنیا…


بخش‌هایی از آن دراز:

آیدا همیشه فکر می‌کند در آینه زیباتر به نظر می‌رسد تا در عکس. و مطمئن نیست از دید دیگر موجودات بیشتر به تصویری که در آینه می‌بیند شبیه است یا به تصویری که در عکس.
امیدوار است بیشتر شبیه باشد به تصویری که در آینه می‌بیند. معقول‌تر هم همین است. هر چه باشد در آینه تحرکی هست که در عکس نیست. و این نزدیک‌تر است به طرز دیده شدن از دیگر چشم‌ها.
این عکس دومین هدیه‌ای‌ست که احمد برای آیدا گرفت. همراه بود با کارت‌پستالی که رویش نوشته بود احمد که:
تو که با توی آینه نگاه کردن یاد من نمی‌افتی. شاید با دیدن این بیفتی.

۱۳۹۳-۰۹-۰۸

بخش‌هایی از نامه‌ی مرحوم لقمان لیقوان در جواب به دخترش


(قوطی نان و پنیر -کتابی که این نامه از آن نقل شده- را از اینجا دانلود کنید)

«[…] اگر مقصدودت از بکارت، قفل کم‌جانی‌ست که بر بدن داری، اهمیت‌ش کمتر از صلابت‌ش است حتی. اما پیش از نخستین باری که تن برهنه می‌داری تا چشم آنکه دوست‌ش داری را چون دیگر اعضاش محظوظ بداری، به این فکر کن که مردک چقدر برای داشتن‌ت نوآوری به خرج داده. بین‌تان قرای بوده آیا که با تدبیرش در صحنه‌ای آهسته شده قرار گرفته باشی انگار؟ شبی بوده آیا […] نکته‌ی دیگری که بد نیست بدانی این است که هشتاد درصد هم‌جنس‌هایت بعد از اولین رابطه‌ی جنسی جدی‌شان احساس نارضایتی خواهند کرد. در صورتی که تو نیز از این عده باشی، دوست داری نارضایتی‌ات در کنارِ که بگذرد؟ آن پسری که فلان؟ یک مردی که بیسار؟ دوست پسرت؟ نامزدت؟ همسرت؟ […] دوست داری بعدها چطور به یاد بیاوری چنین خاطره‌ای را؟ […] در مورد پیشنهادم برای کتاب‌خوانیِ این روزهایت: فکر کنم آنقدر بزرگ شده‌ای که دوباره قصه‌های پریان بخوانی. مثلا نغمه‌ی یخ و آتش گزینه‌ی خوبی‌ست […] احتمالا آنقدر زنده نیستم تا سواد دار شدن نوه‌ی عزیزم را ببینم. از قول گیلبرت کیت چسترتن به تو می‌گویم: قصه‌ی پریان به کودکان نمی‌آموزد که اژدها وجود دارد. آنها از پیش می‌دانند که اژدها هست. افسانه‌ها به کودکان می‌گویند که می‌توان اژدها را کُشت […] در پایان ضمن بوسیدن‌ت یادت می‌اندازم که به هم قول دادیم رنگی جز رنگ‌های رنگین‌کمان در پوشیدنی‌هامان نباشد. باشد که ما هم سهمی هر چند کوچک در چشم و دل نوازیِ آشنایان و ناآشنایان اطراف‌مان داشته باشیم»

۱۳۹۲-۱۲-۰۴

کتاب نخود رنگی


نخود رنگی مجموعه شعر است
شعر درد و شعر طنز
از هر کدام نمونه‌ای می‌آورم
می‌توانید کتاب را از اینجا دانلود کنید

نمونه‌ی اول:


تمامِ رخوتِ تهران تنیده دور تن‌ات
شکسته‌تر شده انگار خطِ پیرهن‌ات
خراشِ تک‌تکِ رخدادهای بی وقفه
را
می‌توان خواند با ورق‌زدنِ سالنامه‌ی بدن‌ات

دهن‌ات
کفن‌ات
و من‌ات
که این اواخر دوست‌ش نداشتی
 .

بهمن هشتاد و هشت


نمونه‌ی دوم:

 
 الهی فرصتش باشد مهیا
که گه‌مالت کنم از کله تا پا

شود مغزت به قد نصف یک سیب
ببیند تک‌تکِ اعضات آسیب

زنت گرمش شود با خوردنِ سوپ
بیاید پیشِ مهمان با مینی‌ژوپ

الهی هر که دارد بیست انگشت
دو تایش را کُند در گوش‌ت از پشت

الهی دشمنت باشد مؤنث
الهی دوستت باشد مخنث

سرت در کفش باشد پات در تاج
کُند گیر آستین‌ت وقتِ معراج

الهی فردِ محبوبت کند کوچ
الهی چشم خیاطت شود لوچ

الهی روز تعقیبت کند روح
الهی شب شوی از روح مجروح

[الهی کوخ‌های ما شود کاخ]
الهی اوخ‌های تو شود آخ

الهی مقعدت مسدود گردد
دو پستانِ زنت نابود گردد

الهی بچه‌هایت با تلمُذ
به جای چیپس بنویسند مَذمُذ

الهی هر چه هیتلر داشت تقصیر
بیفتد گردنت وقتی شدی پیر

الهی آنچنان سازت شود سوز
که تنها کار معقولت شود گوز

فک و فامیل‌تان استادِ شانتاژ
تنت در حسرت یک دست ماساژ

الهی شرکتت در بدوِ تأسیس
همه اسناد مسنادش شود خیس

الهی ارتباطاتت شود فاش
بمانَد روی ریش‌ت رشته‌ی آش

اگر همسایه‌ات دارد تخصص
تخصص را کند خرجِ تفحص

گرفتارت کند نوعی از امراض
که درمانش بود مدفوعِ مرتاض

همه کار اساسی‌ات بود خبط
همه حرف سیاسی‌ات شود ضبط

همه دور و برت حراف و واعظ
تو قزوه مابقی سعدی و حافظ

چنان دستت بیندازند در جمع
که هم کوچک شوی هم آب چون شمع

تو در خانه عزیزانِ تو در باغ
بنوشی چایِ سرد و پپسیِ داغ

اگر شهباز کرد از باز تعریف
بگیری باز از بازار تخفیف

به حدسِ اینکه از ودکا شدی چاق
شود حکم‌ت همان هشتاد شلاق

کوکائین هم نبینی مثل تریاک
به دور از کیف باشی تا شوی خاک

الهی تبلت‌ت بی‌خود کند هنگ
الهی بشکند گوشی‌ت با سنگ

الهی مطمئن باشی که اسهال
به خدمت می‌رسد مانند هر سال

نه خوش‌قولی نه خوش‌پوشی نه خوش‌نام
تو را اعدام باید کرد. اعدام

شریکِ جنسی‌ات با زود مُردن
پشیمانت کند از قرص خوردن

الهی از جهان از کهنه از نو
نصیب تو شود یک کهنه مایو

بترسی هر شب از من خواه ناخواه
بشاشی حین خوابت ناخودآگاه

برایت شعر گفتم چون گشادی
جوابِ میس‌کالم را ندادی


بهمن نود و دو

۱۳۹۲-۱۰-۰۷

شعر


به دست‌هات کنارِ عصاش عادت کرد
و دوست‌دخترِ موسی به تو حسادت کرد

مسیح، خوب؛ ولی زنده کردنِ مرده؟!
نه. بوسه‌های تو حتما در او سرایت کرد

شبِ رسول شدن جبرئیل غار نبود
خبر نداشت محمد که با تو صحبت کرد

چطور راضی می‌شد به قتل، ابراهیم؟
چه خوب سفسطه کردی. چه بد جهالت کرد

شنا که یاد ندادی به یونس بدبخت
نهنگِ‌ مادر مُرده از او حفاظت کرد

چقدر نقشه کشیدی که کام‌ران نشود
که آخرِ سر یوسف خودش دخالت کرد

[چه شد که این همه بودی و بعد غیب‌ت زد؟
چطور می‌شود این‌قدر قرن غیبت کرد؟]

سرِ قضیَه‌ی طوفان نوح لاف زدی
و نوح بعد از باران تو را شماتت کرد

به ما رسیدی و یک‌دفعه عشق یادت رفت
شهاب‌سنگ کجای سرت اصابت کرد؟


دی‌ماه نود و دو

۱۳۹۲-۰۵-۱۹

نام‌ها چگونه نام شدند


در آغاز صفت بود.
تنها، صفت.
مثلابه آب‌جو مى‌گفتند "آشاميدنى". يا به حشيش مى‌گفتند "حالى‌به‌حالى‌كُن".
بعد ديدند كه آشاميدنى باز هم هست. مثلِ "آب". يا حالى‌به‌حالى‌كن‌هاى ديگرى هم وجود دارد. مثل خانمِ "حَيفا". به همين علت، صفتى به صفت قبل مى‌افزودند تا مشخصا به يك مصداق اشاره‌كند. مثلا آب‌جو نهايتا شد: آشاميدنىِ بدمزه‌ى جسوركُنِ واجدُالكف. يا حشيش شد: حالى‌به‌حالى‌كُنِ شكمو بارآورِ يهوبخندونِ شهوت‌افزا.
بعدها ديدند راحت‌تر است كه حروفِ اول صفت‌ها را به هم بچسبانند و آن چيزها را اين‌طور به هم بفهمانند.

نام‌ها اين‌گونه نام شدند. بعله.

ما -جمعى از محققينِ كاركشته‌ى حوزه‌ى زبان- پس از كشفِ اين دوره از تاريخِ بشر، بر آن شديم كه نتيجه‌ى تحقيقات‌مان را با ديگران در ميان بگذاريم.
براى اين مهم صفحه‌اى درست كرديم در فيس‌بوك كه به بررسى دورانِ صفت‌سالارى مى‌پردازد.

محققينِ ديگر مى‌توانند در صورت يافتن نسخه‌اى تازه كشف‌شده، از طريقِ مسيج به ما اطلاع‌دهند. با تشکر.


وجه تصفیه