۱۳۸۹-۰۹-۰۷

هیولا هستم


تویی که اسم خودت را به زور می دانی
کلافه ای و خودت را صبور می دانی
چطور جرأت کردی دل مرا ببری ؟
مگر نه اینکه مرا بی شعور می دانی ؟

تویی که یک دانشگاه عاشقت شده اند
به محض گفتن یک آه عاشقت شده اند
اگر چه اول مرداد بی خیال شدند
دوباره آخر دی ماه عاشقت شده اند

تویی که عاشق لاکی و پن کک و رژ لب
به زور می رسی از دست ظهر و عصر به شب
چطور جرأت کردی دل مرا ببری ؟
مگر نگاه نکردی به نام این مطلب ؟

قدیم مرد و زن از من حساب می بردند
قدیم واقعا از من حساب می بردند
چطور جرأت کردی دل مرا ببری
که حالا مجبور بشم بگم قدیم و بعدش بمونم تو قافیه ش ؟

تو هیچ می دانستی من از تو می ترسم ؟
چته ؟ تعجب کردی ؟ تعجبم داره
چطور دل به تو دادم خودم نمی دانم
دل خود من از این قضیه اطلاع زیادی نداره

ترانه دوست نداری ؟ قصیده چی ؟ خوبه ؟
قصیده ای که پر از میوه های مرطوبه
قصیده ای که ضعیفه . درست مثل خودت
قصیده ای که پر از جنس های مرغوبه

هلوی آب زده ، سیب دلربای اپل
شلیل شسته و سیگار با کلاس کمل
دو موز و یک نارنگی در آبکش مانده
برو بیاور تنبل به من چه شرکت دل

قصیده دوست نداری ؟ چهارپاره چطور؟
چهارپاره ای از جلوه های بی بصری
نه . بی خیال . ولش کن . به من جواب بده
چطور جرأت کردی دل مرا ببری ؟

از این که شعر به آخر رسیده ناشادی ؟
به فکر خواندنش از خط اول افتادی ؟
دوباره شعر بگویم ؟ برای تو ؟ عمرا
مگر خود تو به هر کس که گفت کس ، دادی ؟

۱۳۸۹-۰۹-۰۲

....


تمام رخوت تهران تنیده دور تن ت
شکسته تر شده انگار خط پیرهن ت

خراش تک تک رخدادهای بی وقفه را می شود دید با ورق زدن سالنامه ی بدن ت

دهن ت
کفن ت
و من ت
که این اواخر دوست ش نداشتی

۱۳۸۹-۰۹-۰۱

ما که می دونیم


وقتی واسه پات رو تو بالاترین و فیس بوک گذاشتن از وی پی ان استفاده می کنی یعنی اون لحظه توی کشور خودت نیستی . اون وقت فکر کن این اتفاق مدام توی شب و روزت بیفته .

وقتی موزیکی میشنوی که به گوش آوردنش هیچ راه قانونی ای نداره تو مملکت ت ، وقتی فیلمی می بینی که داشتن ش می تونه یکی از جرم هایی باشه که به خاطر ش محاکمه ت کنن ، و وقتی لذت های عمده ی زندگی ت همین شنیدن ها و دیدن ها باشه ، چه فرقی می کنه کجای دنیا باشی ؟

وقتی با بیشتر دوستات از طریق ( اس ام اس و تلفن و ) اینترنت ارتباط داری یعنی فرقی نمی کنه کجای دنیا باشی . تازه اینکه از جاهایی غیر از اینجا ارتباط پر سرعت تری داشته باشی محتمل تره .

وقتی موقع بگیر بگیر ، پشمات رو نمی زنی که اگه یه وخ گرفتنت هوس بهت تجاوز کردن نکنن یعنی من قول می دم دیگه به کسی که می خواد بذاره از ایران بره گیر ندم . دو ساعت نشینم قانع ش کنم که اونجا دیوونه می شی . که دلت واسه همین صدای اذان که الان  کلافه ت کرده تنگ می شه . که روزی دوازده بار به گه خوردن میفتی . که برای تجربه ی چیزای مسخره ای که می گی ، نیازی نیست حتما بری اروپا آمریکا . که واقعا ارزش داره آدم آواتار رو رو پرده ی سینما به صورت سه بعدی ببینه ولی وقتی پاش  رو از سینما می ذاره بیرون به خودش بگه کاش پولش رو نگه می داشتم بعدا باهاش کار بهتری می کردم ؟

یه بچه کوچولو توی هر نقطه از زمین که بخنده ، دیدنش معرکه س . برو رفیق . برو لندن . برو تورنتو . برو هر گورستونی که می خوای بری اما یادت باشه حتما جایی از این جاها بری که روزی دوازده بار خنده ی یه بچه کوچولو رو ببینی

۱۳۸۹-۰۸-۳۰

به عمو بگو بای بای


ما دهه شصتی ها که خفن ترین اتفاقایی که ممکنه برای یک مملکت بیفته افتاده تو دوره مون ولی وقتی افتاده که درک درستی نداشتیم از اتفاق افتادنشون ، نسبت به بقیه زندگی بی خیالانه تری داریم . یه چیزی تو مایه های قسمت بوده می بندیم به آخر هر رخداد شومی و میگذریم ازش .

خود من به عنوان یک نمونه ی واقعی آدمایی که توی اون دهه به دنیا اومدن ، وقتی ساعت هفت صبح بیدار شدم و خواستم وبلاگ م رو چک کنم و دیدم مسدودش کردن ، انقدر ناراحت نشدم که دیشب ش وقتی یکی تو وبلاگ م کامنت گذاشته بود که اسم وبلاگ شما رو از بی بی سی شنیدم و چه خوب که شنیدم ، خوش حال شدم .

به هر حال چند وقت قبل یه کپی گرفته بودم از تلی از ته سیگار . گفتم کتاب ش کنم بذارم تو نت و تقدیم ش کنم به مدیر سایت بلاگفا ، که هنوز که هنوزه پر طرفدارترین سایتی ه که ایرونیا توش وبلاگ درست می کنن .

یه دوستی می گفت تو یا مخاطب ت رو بی شعور فرض می کنی همیشه ، یا اینکه اصلا آدم حسابش نمی کنی . یعنی یا واسه یه چیز تابلو توضیح اضافه می دی یا یه چیز پیچیده رو بی توضیح می گی . الان که خواستم بگم این تقدیم از فحش بدتره یادش افتادم . ولی حالا واقعا این کار رو به خاطر همه ی اونایی کردم که دوست داشتن هر چند وقت یک بار بیان بعضا خزعبلات حقیر رو مرور کنن .


دانلود تلی از ته سیگار

این تو از تبلیغ کاندوم ساگامی پیدا می شه تا درخواست از مدیران تمام برنامه های خبر برای خبر گویی خانوم ناجیه غلامی