منو یاد این غزل قدیمی م از دفتر کاندوم: طرح یانگوم ، طعم خرما انداخت :
کاندوم کشید روی سیگار برگ کوبا
کاندوم گرفت بوی سیگار برگ کوبا
کاندوم گرفت بوی سیگار برگ کوبا
( کافر در آرزوی یک نخ وینستون لایت
مومن در آرزوی سیگار برگ کوبا )
در دست واجبی داشت لازم نداشت از قصد
یک مشت ریخت توی سیگار برگ کوبا
حلق بریده ی خلق جر خورده از گلوله
جر خورده تا گلوی سیگار برگ کوبا
راحت به لب بیاید مثل شیار و شوفاژ
مثل کسی که موی سیگار برگ کوبا
را بسته محکم از پشت تا شل کند خودش را
تا باز رو به روی سیگار برگ کوبا
ساکت نشسته باشد
.