۱۳۹۰-۰۱-۲۸

بی مرور هیچ خاطره ای


دانلود مجموعه شعر حسین مزارعی :

آدرس دقیق جهنم را بگو . تا راه را گم نکنم

بیست و هشت فروردین تولد حسین مزارعی ه . از بچگی با هم دوست بودیم . باید اعتراف کنم وقتایی بوده این وسطا که اصلا دوست نبودیم اما روند کلی قضیه اینجوری بوده که هر چی بیشتر میگذشته بیستر دوستش داشتم . هر چی میگذشته فکر می کنم حسین نزدیک تر می شده به تصوری که از انسان دارم تو ذهنم . اینکه حساس باشه نسبت به اتفاقایی که علی رغم نداشتن سود شخصی ، افتاده یا قراره بیفته .

شاید اگه الان کوالالامپور نبود و تهران بود به مناسبت تولدش می بردمش بولینگ عبدو و بولینگ می زدیم و قطعا می بردمش .
شاید علاوه بر این ، مجموعه شعرش رو به خط خوش می نوشتم براش و می دادمش .

دلم تنگ شده براش .
چقدر خاطره داریم . چقدر خاطره داشتن خوبه . من چقدر دلم حسین مزارعی می خواد .

۱۳۹۰-۰۱-۲۰

معصومیت دست نخورده



دارم به این فکر می کنم که آیا ممکنه نگران ِعوض شدن کسی بشی که اصلا نمیشناسی ش ؟ اصلا نمی دونی چه جوری هست که اگه عوض بشه چه جوری می شه ؟

اگه یه همچین امکانی وجود نداره پس چرا من نگران همچین مسئله ای شدم ؟ چرا یه هفته ضرب در هفت روز ضرب در بیست و چهار ساعت ضرب در شصت دقیقه ضرب در شصت ثانیه فکرم رو مشغول کرده و از خواب و خوراک انداخته منو ( همین جا جا داره ابراز خرسندی کنم از اینکه از پوشاک ننداخته منو )

به هر حال من نگرانم . نگران اینکه کسی که نگرانشم نکنه یه وقت کتاب ناجوری بخونه ، حرف ناجوری بشنوه ، فیلم ناجوری ببینه نکنه فردا که می بینمش عوض شده باشه

راهی واسه تموم شدن این نگرانی مضحک ( که به نظر خودم هیچ هم مضحک نیست ) سراغ نداره کسی ؟

اگه بهتون کمک می کنه عرض کنم که این نگرانی چهارشنبه شب ها به شدت زیاد می شه چون به جای یک روز ، قراره دو روز طول بکشه . و طی دو روز امکان عوض شدن بیشتر از یک روزه

و اگه باز کمک می کنه باید بگم  وقتی که بعد از چند ساعت نگرانی می بینمش که هنوز همون حسی رو بهم می ده که دفعه ی اول که دیدمش ، خیلی خوش حال می شم . خیلی