در آغاز صفت بود.
تنها، صفت.
مثلابه آبجو مىگفتند "آشاميدنى". يا به حشيش مىگفتند "حالىبهحالىكُن".
بعد ديدند كه آشاميدنى باز هم هست. مثلِ "آب". يا حالىبهحالىكنهاى ديگرى هم وجود دارد. مثل خانمِ "حَيفا". به همين علت، صفتى به صفت قبل مىافزودند تا مشخصا به يك مصداق اشارهكند. مثلا آبجو نهايتا شد: آشاميدنىِ بدمزهى جسوركُنِ واجدُالكف. يا حشيش شد: حالىبهحالىكُنِ شكمو بارآورِ يهوبخندونِ شهوتافزا.
بعدها ديدند راحتتر است كه حروفِ اول صفتها را به هم بچسبانند و آن چيزها را اينطور به هم بفهمانند.
نامها اينگونه نام شدند. بعله.
ما -جمعى از محققينِ كاركشتهى حوزهى زبان- پس از كشفِ اين دوره از تاريخِ بشر، بر آن شديم كه نتيجهى تحقيقاتمان را با ديگران در ميان بگذاريم.
براى اين مهم صفحهاى درست كرديم در فيسبوك كه به بررسى دورانِ صفتسالارى مىپردازد.
محققينِ ديگر مىتوانند در صورت يافتن نسخهاى تازه كشفشده، از طريقِ مسيج به ما اطلاعدهند. با تشکر.
وجه تصفیه
0 اظهار فضل:
ارسال یک نظر